"زنی تنها در آستانه فصلی سرد" *

ساخت وبلاگ

با گامهایی استوار
دل ز مهری جاودان آکنده و لبریز
سر پر از افسون دانش های سقراطی
پیاده می سپردم راه
شامگاه
در تاریک روشن خیابان ها
تا سلامت آیدم بعد از تناولها
ناگهان مردی
نه زنی
بیرون خزید از لای شمشادان
پکر، بی روح، سرگردان
ایستاد در پیش پای من
نگاهش تیره
خیره در سیاهی ها
صدایش گم در میان ویراژ ماشینها
انگار گفت:
"پول داری؟"
دست روی شلوارم کشیدم جستجوگر
جیبها خالی
پر از کارتهای اعتباری
نمی دانم چه گفتم
"شرمنده ام" شاید.
نیشخندی زد
 "بی خیال"ی گفت و رفت
چون تیرکی تاریک
در گل فرو رفتم
گامها لرزان
دل تهی از مهر جاویدان
سر پریشان
مانده بر جا
در خیال آن زن هرجایی تنها

چه باید کرد؟
آه!؟ افسوس!؟
 باید رفت؟ ...

 

* ابتدای شعر "ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد" فروغ فرخزاد

بعدنوشت: [تنها عنوان از فروغ فرخزاد می باشد. این نوشته متعلق به فروغ نیست]

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 133 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:39