شعبده‌ٔ آینده

ساخت وبلاگ

دیروز داشتم به خانم جوانی درباره آزمون وکالت به خواهش دوستی مشاوره می دادم، دنبال منابع مفید بود و برنامه یک سال و نیمی داشت، وقتی به او می‌گفتم روزها و ماه‌ها و آینده ‌ی نیامده آبستن اتفاقات غیر مترقبه‌ است، با قصدی مستعد به سویی می‌روی اما با قصدی دیکر از سویی دیگر سر برون می‌کنی، به قول جناب حافظ «سر فروبُردم در آن جا تا کجا سر بَرکُنم»، ناخودآگاه خاطرات سالهای گذشته و اتفاقاتش در ذهنم مرور شد...

یکباره پایتخت با آن همه جذابیت دلت را بزند و دانشگاه و رشته محبوبت را رها کنی، به کنجی بخزی و سر رشته‌ای دیگر بگیری و سودای راه دگر کنی...

سال 96 آغاز به خواندن رشته حقوق کنی اما تلویحاً رهایش کنی و و تا دوسال بعدش دست به نقدهای ادبی آلوده کنی و چوب در لانه نویسندگان فقید کنی، سپس یکباره دوباره فیلت بنشیند پای درس و مشق و سال99 لباس وکالت به تن کنی در سال00 هم ازدواج کنی هم به شهری دیگر کوچ کنی...

ادمی در یافتن سبب و دلیل رخ دادن برخی اتفاقات وامی‌ماند اما آنچه، یا بهتر بگویم آنکه، مرا در پیش گرفتن راهی چنین که گمانم هرگز به آمدنش نبود یک دوست بود یک دوست خوب و مهربان یک دوست نازنین و نجیب، دانا و ادیب کسی که بودن در کنارش بسیار بسیار بیش از تنها بودن برای من می‌ارزید. البته می‌دانم و می‌دانید که حکمت و مشیت خداوند در راس رخداد امور است «...و هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه از آن آگاه است...»...

باری! آنچه مسلم است ما از آینده و دامی که برای ما گسترده است بی اطلاعیم و همین جذابیت زندگی است،جذابیتِ شدن. ما همواره در زندگی بدون آنکه بدانیم دل به دریا می‌زنیم چه بسا که اگر وقوف مدام به دریاهایی که در زندگی‌مان در آنها غوطه خوردیم می‌داشتیم هرگز قدم از قدم بر نمی‌داشتیم...

آری! آینده یک شعبده‌باز قهّار است.

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام فروردین ۱۴۰۲ساعت 15:21 توسط خرداد |

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:01