پروانه های سیزیف

ساخت وبلاگ
چه جای عیش چون هردم / جرس فریاد میدارد بربندید محملها

شبیه شده ام. به که؟ یا چه؟ نمبدانم. دم دستم برای شباهت بکت است. انگار نمیتوانم مثل آدم بنویسم دارم شببه جانوری مینویسم که برای فهمیدن دست و پا میزند آدم شدن به این ساده گی ها نیست. باید مشقت حیوان بودن را کشید با چشمان معصوم یک سگ یا گربه یا گرگی گرسنه که در خواسته اش صداقت دارد. مشقت صداقت...

حیوان بودن و درک حیوان بودن همان آدم بودن است. اینکه مثل سیزیف بدانی باید سنگ بزرگ را آنقدر با سختی بالا ببری و آن سنگ قل بخورد و بیاید همان چاله ای که بود . آنقدر بالا و پایین میشود آن سنگ که دیگر شبیه یک توپ گرد ان را شوت کنی آن بالا و آن بالا شوتش کند سمت تو که سیزیف خویشی در این پایین. نه بالا میروی نه عرق میریزی و تنبیه ت را انقدر درست انجام میدهی تا سنگت خرد شود و درک کنی که تو همان سنگ بودی و تنبیه تو و سخت ترین تنبیه تو آنگاه است که بدانی ندانستی سنگ هویت تو بود...

بیا یاد بگیریم که ما همانی هستیم که هستیم آدمهایی که با غرایز حیوانی خویش وجود داریم. اگر نباشند ما نیستیم اگر ظرف نباشد مظروف بی معناست...

من بحران مخاطب دارم هیچ وقت نفهمیدم دارم برای که مینویسم. حس ابلهانه ای دارم. دارم برای خودم مینویسم خب که چه؟ روزگاری اینجا آدمهایی وجود داشتند که حالا نرده اند برای من. یا من برای آنها. هیچ امر تراژیکی در کار نیست مگر همین که من میگویم "هیچ"....

دلم میخواهد بنویسم برای که؟ برای چه؟ نمیدانم.. من زندانبان نیستم کلماتی در من هست. پرنده گانی در من زاده شده اتد. پروانه هایی که پیله ام را میشکنند. آزادی میخواهند. آزادی که نه پیروی از غریزه. پرواز. این کلمات پروانه اند گویی این نزدیکی ها گلستانی هست . بوی گل مست پروازشان کرده کاش میدانستم آن گلستان کنارم بود من دلم براب غربت پروانه ها تنگ میشود...

+ نوشته شده در یکشنبه ششم تیر ۱۳۹۵ساعت 6:29 توسط خرداد |
خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 1:00