حتی کتابها هم اراده دارند

ساخت وبلاگ
لطف نمود و کتابها,یی که از من پیشش امانت بود، برام پست کرد. نمی دونم کتابها, چی داشتند که نمی خواست بعد از ازدواجش، با کسی که مدعی بود به جبر میخواد باهاش ازدواج کنه، پیشش باشند گویی با کتابها, احساس نامحرم بودن میکرد،( شاید هم کتابها, احساس خفقان میکردند) هر چه بود به سود من بود :)
یادمه ی بار گفت میخواست یک سری کتابها,ی ی بنده خدایی رو بذار دم در یا نمیدونم چجوری ازشون خلاص شه که همون موقع گفتم از هرکتابی از هرکسی هروقت خسته شدی برای من بفرست لطفا و اینکار رو هم کرد وقتی پای شوهر آینده ش-فعلیش- شاید هم ی روز بشه قبلیش- (دو زمان آینده و حال اومد دیگه گذشته رو هم اوردم زمان ناراحت نشه) به خونه شون باز شد...
این کلمات به خاطر یک زن توسری خور و خاله زنک اینجا سماع نمیکنن در واقع قلم من به خاطر آشنایی با زنهای برجسته و بزرگی که دیروز توی ی کتاب با یکی دوتاشون برخورد داشتم به احترام برخاسته... کتابی که اشتباهی پیش من اومده، بین کتابها,یی که حتی لای بعضی هاشون هم باز نشده بود انگار، کتابی که عنوانش خیلی حرفها داشت و حتی گله های نمادین. این دوست خانمی که کتابهارو برای من پست کرد حافظه ای قوی و خیلی خوب در به خاطر اوردن تاریخ اشیا و اتفافات پبشین داره و البته نسبت به چیزهایی که خودش بابتشون پول داده خیلی هم دقیق تره اما ی اشتباه نمادین و عجیب مرتکب شد. وقتی این کتاب عزیز رو لای کتابهای با پست آمده دیدم بهش گفتم انگار یک کتاب رو اشتباه فرستادی گفت نه درسته. کدوم کتاب؟ من جوابش رو ندادم گفتم شاید من اشتباه کردم و توی نمایشگاهی خرید انبوهی کردم خاطرم نیست او که حافظه قوی داره اما چیزهایی یادم بود که اون کتاب رو وقتی به ی کتابفروشی رفته بود با من تماس گرفت تا کتاب انتخاب کنه و این جز یکی از سه کتابی بود که انتخاب کرد و بعد هم عکسشون رو برای من فرستاد. چند روز پیش کتاب کذایی توی کتابها به چشمم خورد بازش کردم حتی محتواش آشنا نبود و چه محتوای خوبی، رفتم سراغ گوشی شاید عکس رو توی فلش مموری خراب گوشی که نمیشه چیزی از توش پاک کرد گشتم و بعد از ی گشت طولاتی دیدم عکس رو :) سه کتاب در کنار هم روی فرش   یک کتاب درباره "ویرجینیا ولف" که ترجمه کسایی پور بود و دیگری "فریدون سه پسر داشت" عباس معروفی و این کتاب نازنین "زن، شعر و اندیشه" به خامه غزل تاجبخش...

این اشتباه واقعی و البته بسیار نمادین حرفها در خودش داره از چند زاویه میخوام اون رو بکاوم؛
اول از منظر خود او
از اونجایی که همواره بهش اصرار کردم تا باید بودن بیاموزی و شدن باید اندیشه کنی و قلمت رو حرکت بدی، سرت رو بالا بگیری رو الگوی نزدیکاتا باشی احتمالا گمان کرد این کتاب از سنخ حرفهای منه و در نتیجه امانت من، نه انتخاب و خواست خودش
دوم از منظر کتاب
این کتاب گویی احساس غریبگی میکرد با او و نمیخواست اونجا اسیر باشه در نتیجه خودش رو لای آزادگان جا کرد و گریخت. چرا که مبلغ آزادگی زن بود و زن رو با شعر و شعور میسرود
سوم از منظر کتابهای من
کتابهای من مثل خودم شکارچی کتاب هستند وقتی دیدند کتاب کتاب مفید و خواندتیست و در نتیحه خوب با او کنار اومدن و با لطایف الحیلی اون کتاب رو همراه خودشون اوردن
چهارم از منظر نویسنده و زنان معرفی شده در کتاب که با اعتراض به رفتار غیرمحترمانه نسبت به جایگاه دختر و زن از جانب یک زن برافروخته شدن و جلای وطن کردند.
و پنجم از منظر من
این رخداد نمادین خوش اقبالی من بود در شناخت این زنان شاعر و نویسنده...
ع قلم شسته رفته ی غزل و تاجبخش خواندنی و مفیدتر آشنایی با برخی زنان وادی کلام و قلم و اراده,...
من دیروز با توران بهرامی (شهریاری) هموطن زرتشتی آشنا شدم و از آشنائیش لذت بردم...
در ادامه بخشی از کتاب رو میارم شما هم لذت ببرید...

و ذکر این نکته که؛ این کتاب به من پناهنده شده و به هیچ وجه بازپس داده نمی شود :)

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 2:35