خسته نباشید

ساخت وبلاگ
عطاالله به لقاءالله پیوست 30 تیر 139211 بهمن 1402نشستن در این شب تاریک بر خاکی سرد بر مزار کسی که سی تیر ۱۳۹۲ از آمدنش به وجد آمده بودم و اینجا کلمه شدم حالا از رفتنش به بهت و سوگ نشستم اما از کلمه شدن ناتوانم.می دانم که اینجا نیستی تو پرنده شدی پریدی به آسمان، به باغ زیبای زیبای زیبای خدا...بر مزار بهداد تنهایی، سرد و تاریک ساعت ۱۱:۳۰روحت شاد است عزیزم می دانم نیازی به دعای من و ما نداری...اما اما پدرت حسین، مادرت تایماز محتاجند به دعا و دعا و دعا به صبر و صبر و صبر + نوشته شده در شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲ساعت 11:13 توسط خرداد | خسته نباشید...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 15:43

زن: تو همش ادایی، شعاری، ادا در میاریمرد: اینکه میگم نباید به خواهر و برادرت به پدر و مادرت توهین کنی من خوشم نمیاد ادا در میارمزن: آره اداست یادته وقتی داشتید پاسوربازی می کردید چجوری جلوی همه از پدرت عصبانی شدیمرد: توی بازی کاهی آدم عصبانی میشه من فقط با عصبانیت گفتم بد بازی کردی دیگه باهات بازی نمیکنم بهش که نگفتم احمق بیشعور. تو خودت چندبار روی مامانت عصبانی شدی داد زدی من چیزی گفتم؟ گفتم عصبانی نشو؟ چون خودم عصبانی میشم که نباید بشم دیگه بابتش تو رو منع نکردم. کردم؟زن همچنان که در حال رفتن بودن بعد اندکی سکوت گفتتو الان نمیخواد با من سر خونوادم بحث کنی خودت بعدا میفهمی که چقدر برادر و ...بیشعوری دارم. من خواهر‌ و ... بهتر میشناسم ... پدر و مادر بچه پس انداختن حالا وظیفه شون هواشون رو داشته باشن نه اینکه روی اعصابشون باشن.( جاهایی که صدا واضح نبود...گذاشتم)بعد لحظه ای سکوت خیلی کوتاه زن ادامه داد چرا دیشب اون قسمت از کله پاچه رو که مامانم برای من داده بود دادی به بابات؟مرد با کلافگی گفت: به خداوندی خدا قسم نمی دونستم اون واسه توه قاشق رو زدم توی قابلمه اون قسمتش اومد بالا گذاشتمش توی بشقاب و جلوی خودت بردمش بعدشم که گفتی اونجای شکم مال من بود و چربیش هم برای پدر زیاده رفتم به پدر اصرار کردم که واسه ت خوب نیست تا پسش بگیرم قبول نکرد گفت اشکال نداره دیدم دوست داره بخوره روم نشد بگم واسه تو ه پسش بگیرم اما اگر میدونستم که وقتی برگردم توی روم بهم بگی حالا من چی بخورم دیگه مجبورم برنج خالی بخورم ترجیح میدادم اون رو از پدر بگیرم چون مطمینا او اینجوری ضایعم نمیکرد.حرفهای زن رو دیگه متوجه نشدم چون به سمتی رفتن که مخالف مسیر من بود. گوشهام داغ شده بودن استیصال و عصبانیت توی صدای م خسته نباشید...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 37 تاريخ : شنبه 8 مهر 1402 ساعت: 14:27

دیروز داشتم به خانم جوانی درباره آزمون وکالت به خواهش دوستی مشاوره می دادم، دنبال منابع مفید بود و برنامه یک سال و نیمی داشت، وقتی به او می‌گفتم روزها و ماه‌ها و آینده ‌ی نیامده آبستن اتفاقات غیر مترقبه‌ است، با قصدی مستعد به سویی می‌روی اما با قصدی دیکر از سویی دیگر سر برون می‌کنی، به قول جناب حافظ «سر فروبُردم در آن جا تا کجا سر بَرکُنم»، ناخودآگاه خاطرات سالهای گذشته و اتفاقاتش در ذهنم مرور شد...یکباره پایتخت با آن همه جذابیت دلت را بزند و دانشگاه و رشته محبوبت را رها کنی، به کنجی بخزی و سر رشته‌ای دیگر بگیری و سودای راه دگر کنی...سال 96 آغاز به خواندن رشته حقوق کنی اما تلویحاً رهایش کنی و و تا دوسال بعدش دست به نقدهای ادبی آلوده کنی و چوب در لانه نویسندگان فقید کنی، سپس یکباره دوباره فیلت بنشیند پای درس و مشق و سال99 لباس وکالت به تن کنی در سال00 هم ازدواج کنی هم به شهری دیگر کوچ کنی...ادمی در یافتن سبب و دلیل رخ دادن برخی اتفاقات وامی‌ماند اما آنچه، یا بهتر بگویم آنکه، مرا در پیش گرفتن راهی چنین که گمانم هرگز به آمدنش نبود یک دوست بود یک دوست خوب و مهربان یک دوست نازنین و نجیب، دانا و ادیب کسی که بودن در کنارش بسیار بسیار بیش از تنها بودن برای من می‌ارزید. البته می‌دانم و می‌دانید که حکمت و مشیت خداوند در راس رخداد امور است «...و هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه از آن آگاه است...»...باری! آنچه مسلم است ما از آینده و دامی که برای ما گسترده است بی اطلاعیم و همین جذابیت زندگی است،جذابیتِ شدن. ما همواره در زندگی بدون آنکه بدانیم دل به دریا می‌زنیم چه بسا که اگر وقوف مدام به دریاهایی که در زندگی‌مان در آنها غوطه خوردیم می‌داشتیم هرگز قدم از قدم بر نمی‌داشتیم...آری! آینده ی خسته نباشید...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:01

شعر

شمشیر را قلم

خون را مرکب

و از جنازه دفتر میسازد گاهی

شعر

همیشه معجزه نیست

گاهی شعبده است

شاید هم

همیشه شعبده نیست

گاهی

و تنها گاهی معجزه است

پ ن: در رویارویی با شاعری که شعر را معجزه می دانست ناساز اندیشیدم سازگار نوشتم...

+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۴۰۲ساعت 17:45 توسط خرداد |

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:01

کنار ثانیه ها ایستاده ام

دقیقه ها را ساعت ها می شمارم

تا روزها بگذرند

هفته ها را ماه ها دنبال می‌کنم

و می‌دانم تمام این سال‌ها سوال خواهند شد

و پاسخشان...

پاسخشان اکنون

کنار ثانیه ها ایستاده است

+ نوشته شده در سه شنبه یازدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 1:31 توسط خرداد |

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 22:07

با چشمان بسته به افق خیره می شوم، افقی در انتهای رنگ، آنسوی دریاها، دور از قیل و‌ قال دور از همهمه و دورتر از سکوت‌ حتی. جایی که صدا ابر است و کلام باران...انگاه تو دیگر تنها تو نیستی تو آنی می شوی که هرگز هیچ کس نبوده است؛ نیستی...؛ همه ی هستی...این اعجاز موسیقی است؛ رفتن به فراسوی خیال؛ بازگشت به حقیقت از پستوی واقعیتبا سپاس از زبیگنیو پرایزنر + نوشته شده در پنجشنبه چهارم آذر ۱۴۰۰ساعت 15:35 توسط خرداد | خسته نباشید...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 22:07

« دوستانم، همانهایی که اگر برای سرم هم وزنش طلا جایزه بگذارند، باز هم پناهم می دهند، و برای مخفی کردنم هر خطری را به جان می خرند فقط از یک بابت مدیونم هستند: امید اندوهباری که به آنها پیشکش می‌کنم» آندره برتونهر کسی در مواجهه با «چیزی» برداشت و گاهی تعبیر و تفسیر خود را خواهد داشت. این «چیز» هر چیزی می تواند باشد؛ عالَم تا آدم، مصنوعی و طبیعی، منطوق و مفهوم، واقع یا غیر واقعحکایت فیل در تاریکی مولای‌معنا را شنیده اید آن یک‌ مواجهه بود که هر کس برداشت خود را داشت. آن فیل در تاریکی تمثیلی است از هر آن چیزی که با آن روبرو می شویم؛ فیل نماد شیئیت و‌ موضوع و مکان و چیز، تاریکی نماد شرایط و زمان و تجربه و چیز، و فیل در تاریکی می شود «چیز»، اینجا یعنی یک وضعیت. این مصرع شیخ سخن سعدی: « بسیار سفر باید تا پخته شود خامی» نوید نیکویی رویارویی با جهان ممکنات است و مصرع دیگر این بیت « صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی» مژده‌ی معین رویارویی با جهان ناممکنات است. کدام جام است چون کتاب که آدمی را با هرآنچه ممکن و ناممکن رویارو کند با باده کهن‌اش آنچنانی که خواجه شیرازی شعر، مقام «فراغتی و کتابی و گوشه چمنی» را به دنیا و آخرت نمی دهد...باری این‌ همه نبشتیم تا بگوییم که «چیز» در مقال مقدمه جناب کتاب عالی مقام بود. اما در متن مشروح که شاید از کتاب به مقدار اندک‌تر باشد (هنوز نمی دانم) مفهوم متعالی دوستی است و این آن «چیز» در نظر ماست...پ ن: اگر به این فکر می‌کنید که اگر تاکید متن بر دوستی است چرا در مقدمه اش به کتاب پرداخته ای و مایلید دلیلش را بدانید، دلیلش اینه که اولندش دوست داشتم :) دومندش معلممون گفته، یعنی از دبستان یادمون داد کتاب بهترین دوست ماست (البته نگفت اگر از روی همون بهتری خسته نباشید...ادامه مطلب
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 22:07


"به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
شیشه ی نازک تنهایی من"

سهراب سپهری

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 150 تاريخ : يکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت: 16:21

این نوشته تنها برخواسته از ذهن کنجکاو و علاقه تحلیلی من است تا یادم باشد کی، چگونه می اندیشیدم و هیچ اعتبار دیگری ندارد...

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت: 16:21

من کیم؟
شاید شاعرم
نه مطمین نیستم
قلم روح من، جز این کلمه عجیب، چیزی نمی نویسد:
《دیوانگی》
پس شاید نقاشم
نه، این هم نیستم
تخته شستی روح من، جز یک رنگ ندارد:
《شوریدگی》
پس لابد نوازنده ام
اینهم نه!
بر شستیهای پیانو روح من، جز یک نت نیست:
《دلبستگی》
پس چیم من؟
ذره بینی بر دلم می نهم
تا به مردم نشانش دهم

کیم من؟
- دلقک روح خودم!

"آلدو پالاتسسکی"

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت: 16:21