بینما

ساخت وبلاگ
توی هفته های اخیر فیلمهای خوب و تاثیرگذاری دیدم از 12مرد خشمگین(1957) تا دانکریک (2017) و درباره هرکدوم میشه ساعتها حرف زد خصوصا درباره زندگی شگفت انگیز

اما ی دیالوگ از ی فیلم گیشه ای به نام کینگزمن2 که صرفا برای سرگرمی ساخته شده هرچند وقتی یک ش رو دیدم گمان کردم میخواد جای سری سینمایی های جیمزباند رو بگیره اما اگر میخواد اینقدر ....تخیلی و بی منطق پیش بره نخواهد تونست. ازین حاشیه بگذریم و به متن سخنی که در پی انعقادش هستیم بریم

ی جای ازین فیلم کسی که توی فیلم قبلی تیر به سرش خورده و توی دومی نشون میده که به طرز خاصی زنده مونده به ماموری جوان که داره خودش رو به اب و آتش میزنه تا بتونه جون دوست دخترش رو نجات بده درباره لحظه ای میگه که آدم بد قصه از فاصله چندسانتی به مغزش شلیک میکنه... مامور جوان بهش میگه میدونم که ما نباید عاشق بشیم و علاقه ای پیدا کنیم اما من اینجوری زندگی رو بیفایده میبینم مامورپیرتر بهش میگه اون موقعی که تیر به مغزم شلیک شد به هیچ چیز فکر نمیکردم به هیچ چیز و در یک لحظه از زندگی خودم پشیمون شدم که بیفایده زندگی کردم.تو کار درست رو داری انجام میدی...

قبل از اینکه این دیالوگ رو بگه من انتظار داشتم برعکسش رو بگه واقعا عدم وابستگی زمینی لذت بخشه و الان هم همین عقیده رو دارم به قول خواجه؛ "غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است" اما اون حرف کمی بالاتر از نظر من می ایسته اینکه زندگی کوتاهه و مرگ سریلتر از اونچیزی که گمان میکنیم دامن ما رو خواهد گرفت چرا اونجور که دوست داریم و در زبان عاطفی با اونکه دوست داریم زندگی رو سر نکنیم. زندگی فرصتی کاملا استثنائی ه بزرگترین نعمتی که یک آدم میتونه داشته باشه کسی که به فشار خانوادگی و اجتماعی تن بده با اینکه خودشون رو مومن و خداپرست میدونن اما مشمول اون ایاتی از قرآن میشند که اشاره میکنه به کسانی که میگن ما پدران خود را اینچنین یافتیم...

+ نوشته شده در یکشنبه یکم بهمن ۱۳۹۶ساعت 0:9 توسط خرداد |
خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 21:02