خسته نباشید

ساخت وبلاگ
حال بینابینی دارم...نسبی ترین حال ممکن...تو یگانه مطلقی و آدم یگانه نسبییگانه بودنمان از تشبه و تمثل به توست و نسبی بودنمان به شباهتهای غیرالوهی مان دامن میزند و یگانگی مان رنگ میبازد. اگر من عطای این یگانگی را به لقایش ببخشم چه می شود؟ یک بیگانه از خویش میشوم؟همین پرسش من حاکی از اراده من است. پس میتوان حرف آن ملای فرانسوی را فهمید که میگفت "می اندیشم پس هستم". بودن در قبال یگانگی است و یگانگی منوط به اندیشه است و اندیشه قائم به اراده است.اراده، اندیشه، بودن. همه چیز از اراده شروع شد آنچه تو بر عهده انسان گذاشتی همان انسانی که گفتی از نادانی پذیرفتشبگذریم از بازی تو با آدم که خودت چیزی ساخته و پرداخته بودی که می دانستی می پذیرد و صلاحیتش را درونش به ودیعه نهادی مگر نه؟مرغ اندیشه ام خفته، چشمانم خوابالوده، و حس گسی دارمگله ام از همین حال است که تاب رفتن پی زنجیر استدلال را ندارد سوای چوبین بودن پایش و مویین بودن یقینش...جانا خدای من با تو چگونه باید بود؟درنظربازی ما بی خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندپروردگار جان عشق تو چون است؟ دلبسته زیبارخ وسیمتنی باشم یا دل به لقای تو چشم از همه ببندم؟با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیمهمچو موسی ارنی گوی به میقات بریم...قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکندبس خجالت که از این خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 200 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:39

تا حالا به این فکر کردید که اگر قرار بود ماهی باشید دوست داشتید چه ماهی باشید؟ ماهی تنگ، ماهی برکه، یا ماهی دریای آزادمن ماهی دریای آزاد رو دوست دارم ماهی برکه صمدبهرنگی هم خوبه جنم داره... اینها نشونه دارن اگر دل به چیز کوچکی خوش کردید و به قفستون دل بسته اید مطمینا ماهی تنگید.مثلا شغلهای کارمندی رده وسط رو به پایین. و اگر ادمی هستید که شغلی دارید (هر شغلی) اما ازون طرف به علایقتون بها میدید و پیگیرشون هستید احتمالا ماهی برکه اید اما اگر با هیچ شغلی سر سازگاری ندارید مگر اون شغلی که مرتبط به علایق شماست و حتی از هرچیزی میگذرید تا به عشقتون برسید خب ماهی دریای آزادید. زندگی ادمهای بزرگ و سرآمد رو در هر عرصه ای بخونید میبینید عموما ماهی دریای آزاد بودن یعنی یا مدام شغل عوض میکردن یا بی شغل بودن یا از علاقه شون کسب درامد میکردن ولو بخور و نمیر... من با اذعان به اینکه ماهی دریای آزاد بودن در خودش سرگشتگی داره و مایه هیچ مباهاتی نیست از تنگ بیذارم یا ماهی برکه م یا دریای آزاد...دمی فکر کنید که یک ماهی دریای آزاد دلبسته ی ماهی تنگ بشه. حالا از کجا دیده ماهی تنگ رو نمیدونم فرض محال که محال نیست، توی تلویزیون دیده :). باور کنید خیلی دردناکه حتی اگر ماهی تنگ عاشق ماهی دریای آزاد هم بشه بالاخره خیلی سخته، اما اگر او دل له دریا بزنه تغییرش رو به اعلاست پس سختیش در تحمل بهتر شدنهماهی دری خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:39

کانت با شعار "دلیر باش به دانستن" عصر روشنگری رو پایان صغارت بشر دانسته به نوعی رهایی از بندها و قیودی که پیش از اون بر اندیشه گره خورده بود و بشر رو مثل یک کودک تحت کنترل داشته و اراده او رو زایل کرده بود.وقتی لابه لای آیات قرآن سر میخورید میشه گفت که اعم تذکراتی به چشم میخوره ترجمانی از همین شعاره یا بهتره به خاطر سابق بودن قرآن بگیم سخن کانت ترجمانی از تذکرات قرآنه.قرآن بارها به خوانندگانش رو به تعقل و تفکر وامیداره برای عبرت گرفتن اونهم پس از اینکه از اونها میخواد سایر آفاق و انفس باشند.این مقدمه رو اوردم تا به خاطر این تک شعار کانت متهم به غربزدگی نشم...اینکه دانستن مقدمه گفتن است آشکار ه و حتی دانستنی که به گفتن نیانجامه رو دانشی ابتره بحث حالای من نیست...مسئله چیه؟شاید از طرف کسی شنیده باشید این جملات رو"نمی تونم دلیلم رو بگم" یا "اگر کمی باهوش باشی دلیلم رو متوجه میشی"اگر واقعا شنونده کمی هوش داشته باشه خواهد فهمید که از "دلیل واقعی" خبری نیستوقتی ما دچار عذاب وجدان یا سرخوردگی (یا هر واکنش روانی) بشیم از کاری که کردیم ذهن ما برای اینکه مارو ازین حالت بدر ببره دست به کار میشه تا شرایط رو تحمل پذیر کنه یعنی آغاز "دلیل تراشی" میکنه.مثلا میخواهید جایی برید مسافرت جور نمیشه، پس غمگین میشید طبیعتا اگر براش برنانه ریزی کرده باشید ذهن از همون لحظه بسته به روحیات شما دست به توجیه م خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 188 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 21:02

توی هفته های اخیر فیلمهای خوب و تاثیرگذاری دیدم از 12مرد خشمگین(1957) تا دانکریک (2017) و درباره هرکدوم میشه ساعتها حرف زد خصوصا درباره زندگی شگفت انگیز اما ی دیالوگ از ی فیلم گیشه ای به نام کینگزمن2 که صرفا برای سرگرمی ساخته شده هرچند وقتی یک ش رو دیدم گمان کردم میخواد جای سری سینمایی های جیمزباند رو بگیره اما اگر میخواد اینقدر ....تخیلی و بی منطق پیش بره نخواهد تونست. ازین حاشیه بگذریم و به متن سخنی که در پی انعقادش هستیم بریم ی جای ازین فیلم کسی که توی فیلم قبلی تیر به سرش خورده و توی دومی نشون میده که به طرز خاصی زنده مونده به ماموری جوان که داره خودش رو به اب و آتش میزنه تا بتونه جون دوست دخترش رو نجات بده درباره لحظه ای میگه که آدم بد قصه از فاصله چندسانتی به مغزش شلیک میکنه... مامور جوان بهش میگه میدونم که ما نباید عاشق بشیم و علاقه ای پیدا کنیم اما من اینجوری زندگی رو بیفایده میبینم مامورپیرتر بهش میگه اون موقعی که تیر به مغزم شلیک شد به هیچ چیز فکر نمیکردم به هیچ چیز و در یک لحظه از زندگی خودم پشیمون شدم که بیفایده زندگی کردم.تو کار درست رو داری انجام میدی... قبل از اینکه این دیالوگ رو بگه من انتظار داشتم برعکسش رو بگه واقعا عدم وابستگی زمینی لذت بخشه و الان هم همین عقیده رو دارم به قول خواجه؛ "غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است" اما اون حرف کمی با خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 116 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 21:02

مسیح لیوان آب رو جلوی صورتش گرفته بود و از پس اون به قفسه های کتاب پشت سر هرمیداس نگاه میکردهرمیداس صندلیش رو چرخوند و از پشت میزش بلند شد و به طرف پنجره بزرگ سمت چپ اتاق رفت و در حالی که به شهر نگاه میکرد گفت:از نیمه پرش نگاه میکنی یا از نیمه خالی؟مسیح لبخند خفیفی زد از اون لبخندهایی که با دماغ فوت میکنند. لیوان رو روی میز جلوی کاناپه گذاشت شیشه آب رو برداشت و در حالیکه لیوان رو آب میکرد گفت: از لیوان کاملا خالی و اونهم نه جلو رو بلکه سعی میکردم پشت سرم رو ببینم.هرمیداس: بهتره بکشیشمسیح: از کارهای سخت بیشتر لذت میبرم دوست دارم جانبخش باشم تا جانگیرهرمیداس از جلوی پنجره برگشت سمت میزش رفت پاکت سیگارش رو برداشت و در حالی که به طرف کاناپه سمت راست مسیح میرفت گفت توهم مسیح بودن داری؟ و پاکت سیگار رو در حالیکه درش باز بود به مسیح تعارف کردمسیح یک نخ رو از پاکت بیرون کشید-توهم شیرین داشتن بهتر از درگیر شدن در ی واقعیت تلخه اونهم وقتی که هیچکدوم اتفاق نیفتادنهرمیداس سمت راست مسیح روی کاناپه کناری نشست سیگارش رو گیراند و یک پک آرام زد و به دودش خیره شد-حق با تو ه. پیش از وقوع همه چیز به یک اندازه شانس رخ دادن داره و بهتره شیرین حال به استقبال اتفاقات رفتمسیح ته سیگار خاموش رو توی دستش گرفت و با حالت کنایه و خنده گفت جانبخش بودن واقعا حال شیرینی داره و توهم هم نیستهرمیداس یکباره قهقه زد و خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 10:50

مخاطب گاهی کسی است که هست اما نوشتن هماره برای آن کسی است که نیست و نوشته ها حتی از آن کسانند که دیگر نیستند... دلیل قلم نوشتن است و دلیل انسان دل. وقتی دل نوشتن داری یعنی انسان قلم شده است و وقتی دل نوشتن نداری اما مینویسی، قلم انسان است... اینکه اکنون میان من و قلم کدام پرده و نسبت است نمیدانم، نمی خواهم بدانم... یک سوگهایی هست که برای مرده گان و سوگهایی برای زندگان اینکه کدام سوزناکتر است نمیدانم، شاید هردو، شاید هم هیچکدام و شاید آن سوگ از نوع افلاطونی اش... انسان افلاطونی من؛ انسانی نیست که هست بلکه انسانی است که من میخواهم باشد انسانی است شاید"زیاده انسانی" و شاید کمتر انسانی اما آنچه بدان برتری می دهد این است که موجودی است مخلوق فریبای توست... چه او آنقدر مخلوقی زییاست که تو میخواهی خود را خدای آفریننده اش بدانی... شاید در سوگ و فراق عشق اشکها از چشم بریزیم و سوزهای کارساز از سینه برون دهیم اما این وقتها نوشتنی در کار نیست و اگر هم باشد تو نویسنده اش نیستی شاید کلمه ای باشی در جمله ای یا... اما وقتی انسانی باشی که عشق را درک میکنی اما دوستی برایت محترم تر است تازه آن وقت انسان را میفهمی، ما بیش از آنکه نیارمند عشق باشیم محتاج رفاقتیم، کسی از جنس آب و آفتاب که حتی دشمنی اش به عشق طعنه می زند و ازدواج را به سخره میگیرد. این را شمس دانست و خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 142 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 4:53

  "شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها" از کشتی نامم تکه پاره هایی نماده بر آب جز آه... جایی هست میان دل بریدن و دل شکستن و دل بستن، جایی که نه خودت هستی و نه دیگری. بزنگاه بی دریجایی که نگاهت خیره به دنبال دری است، تا، یا تو را به رفتن برماند یا به انتظار آمدنی تو را بنشاند...بی گلایه ز حال خویشم و خوبم...حال ما خوب است اما... اما ندارد، حال ما خوب است؛ من و تنهایی به هم آمیخته ایم، تا "فلک را سقف بشکافیم" به نیم شب اشکی و آهی و لبخند سحرگاهی  ای دوستانم، دشمنانم، آشنایان، ناشناسان ای همه چون من در خود گرفتار دوستتان دارم + نوشته شده در شنبه دوم دی ۱۳۹۶ساعت 16:24 توسط خرداد | خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 128 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 4:53

باز آی ساقیا که هواخواه خدمتممشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زآنجا که فیض جام سعادت فروغ تستبیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم هرچند غرق بحر گناهم ز صدجهتتا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیمکاین بود سرنوشت ز دیوان قستم می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیاراین موهبت رسید ز میراث فطرتم من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویشدر عشق دیدن تو هواخواه غربتم دریا و کوه در ره من خسته و ضعیفای خضر پی خجسته مدد کن به همتم دورم به صورت از در دولت سرای تولیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جاندر این.خیالم ار بدهد عمر مهلتم + نوشته شده در یکشنبه دهم دی ۱۳۹۶ساعت 3:20 توسط خرداد | خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 132 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 4:53

میگن همه روزها روز خدا هستن، من قاب رو سر و ته میگیرم و میگم خدا در همه روزها هست. جایی که خدا هست نشانه ها هستند، نمادها، آیات، معجزات...  هرکسی به قدر بینش و نگرش و سوی چشماش توش و توان دیدن داره. بینش و نگرش و سوی چشم چیزهایی نیستند که فقط یک عده ازشون بهره ببرن و عده ای نه فقط مسیله اینجاست که بعضی منبع رو گم یا باز تعریف یا تحریف میکنن و به هر چیزی نسبت میدن. چقدر خوبه نشانه ای نمادی آیتی معج خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 168 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:22

با دوستی توی تاریکی ی قسمتی از شهر قدم میزدیم گفت اون چیه روی اون ساختمون آدمه اونجا داره مارو میپاد گفتم نه بابا اون درخت فلزیه بلندست گفت ها همونکه بالاش دوربینه گفتم نمیدونم با لحن تمسخرامیزی گفت فلانی ما به طور نامحسوس داریم پاییده میشیم گفتم ما کلا داریم به طور نامحسوس گاییده میشیم تو نگران پاییده شدنی توی خنده بلندش گفت اونکه بههههله... برگشتنی از جایی برگشتیم که روشنتر بود. هیچ چیزی به بی م خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : اییده, نویسنده : haraaf بازدید : 148 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:22

خیانت فرزند حقیقت است. دانشگاه مولود همخوابگی خیانت و حقیقت است. "خیانت دانشگاه" فرزندیست که پیش از مادر زاده شده بود. حقیقت دانشگاه "خیانت به دانشگاه" است.آری “ریای اهل مدرسه با آداب مدرسه تناسبی دارد.” مدرسه ترغیب واژه ها به مراقبت از معناست. معنایی که برملا کننده خیانت است و پوشاننده حقیقت.دانشگا خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : خیانت,دانشگاه,خیانت,دانشگاه, نویسنده : haraaf بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:39

این متن رو دوست دارم چون باعث شد دوستی به کسی که دوستش داشت و باهاش قطع رابطه کرده بود برگرده و حالا یک سال و اندی بعد باهم ازدواج کردن؛ خداحافظهمه چیز از اینجا آغاز میشود عوض آنکه پایان یابدرنج، دلتنگی، آه و حتی اشکگویی زمانه ز من تاوان میستاند، جبران آن لذتها و لبخندها که عاشقانه میزدم،تاوان آن هم خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : ماندن, نویسنده : haraaf بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:39

نوشتن همیشه دلیل نمیخواهداما دلیل من بر بودن گویا همیشه نوشتن استنوشتن به گفتن میماند تا خودت را بیرون بریزی عریان کنیمینویسم و میگویم تا به تعادل برسم به تعادل نیاز دارم تا فکر کنم فکر میکنم تا بتوانم باشم تا بتوانم بنویسممیچرخم چون زمین گرد خورشید خویش،متن زمان من است تا بدانم کی چه بودم و چه میخو خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : دلهره,هستی, نویسنده : haraaf بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:39

کاری ناتمام دارم اما خودم رو به اتمامم... نامه هایم از آخر شروع میشوند و اما در شروع پایان نمیگیرند بازترین پایان هاست اما اینها همه ش حرف است از آن حرفهای صدتا ی غاز از آن حرفها... همه چیز ته دارد و باید داشته باشد وقتی به شروع باور داریم وقتی میدانیم باید شروع کرد وقتی میدانیم هر چیزی شروعی دارد ح خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : پایان,نامه, نویسنده : haraaf بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:39

رستم،تهمینه،سهراب
افراسیاب، کاووس
تقدیر؟

خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 156 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 1:00

دل تنگی حال عجیبیه، اون طرف سکه دلتنگی، شوقهگاهی میدونیم چرا دل تنگیم و گاهی نه و انگار همه چیز از همون ندونستن اولین شروع میشه که ما برای رهایی از این احساس چنگ میندازیم به داشته هامون و وقتی از داشته هامون محروم میشیم دیگه می دونیم چرا دلتنگیمچه کلاهی سر خودمون میزاریم. یک عاشق چقدر در رسیدن به مع خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 1:00

در حال نمی دونم چه احساسی دارم. مثل وقتی از خواب بیدار میشی یا خمار خوابی قبل خفتن، آونگ میشی بین موندن و نمودن و این از اون لحظات بی نظیریه که هم خودت هستی هم نیستیمن دارم با خودم حرف میزنم اما کدوم خود؛ خودی که مخاطب داره یا خودی که از بی خودی تب داره.چقدر لاغر شدی، چرا اینقدر لاغری؛ نمیدونم چرا و خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 162 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 1:00

شروع نوشتن همیشه یک کار سخت بوده و هست وقتی احساس کنی قراره پایان هم باشه. از کجا شروع کنی به بودن، به شدن، به رفتن. گاهی ناچار میشی از یک نکته سخیف شروع کنی. مثل یک ترانه بازاری تا زبان باز شود. کلنجار رفتن آدمی با خودش سخت ترین کار بشره، وقتی «در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را در انزوا میخو خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 1:00

چه جای عیش چون هردم / جرس فریاد میدارد بربندید محملها شبیه شده ام. به که؟ یا چه؟ نمبدانم. دم دستم برای شباهت بکت است. انگار نمیتوانم مثل آدم بنویسم دارم شببه جانوری مینویسم که برای فهمیدن دست و پا میزند آدم شدن به این ساده گی ها نیست. باید مشقت حیوان بودن را کشید با چشمان معصوم یک سگ یا گربه یا گرگی خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 1:00

هر کتابی و هر نوشته ای و هر شعری و ... با عنوان آغاز میشود اما بی عنوان زاده میشود. مثل همین چیزها که من مینویسم هیچ عنوانی ندارند. مثل جنین که نام ندارد و با زاده شدن نام میگیرد. هر کتابی، شعری، آدمی با نامش تعریف میشود، آغاز میشود، نامی که پایانیست بر نوشتن کتاب و سرودن شعر و زادن انسان. 

مرگ نامیست که مرگ را میراند

+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 21:11 توسط خرداد |
خسته نباشید...
ما را در سایت خسته نباشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haraaf بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 1:00